مسافرت شیرین تبریز
مانی جون پسر گلم اولین بار که اومدیم تبریز تو خیلی کوچیک بودی 19 روزه بودی .الان 9 ماهه شدی گل پسرم. اسفند ماهه و ما برای تعطیلات عید اومدیم تبریز پیش آتا و آناو خاله جون لاله. قرار بود 15 بیایم ولی کاری برا بابات پیش اومد که مجبور شدیم 10 بیایم.قبل از ظهر روزی که حرکت کردیم تو برای اولین بار از لبه های تختت گرفتی و بلند شدی وایسادی تنهایی و بدون کمک من.اخه تازه شروع کردی چهاردست و پا راه رفتن رو. چند روز هم هست که از دستات کمک میگیری و به زور خودتو میکشی بالا.منم این لحظه ای رو که خودت تنهایی وایسادی رو شکار کردم که برات میزارم.البته اول کله راننده بیچاره رو کندی بعدشم خواستی آویز های تختت رو سرنگون کنی و بعععععععععععد هم وایسادی
امروز 14 اسفند هست.بعد از ظهر تو رو گذاشتم پیش آنا و من و خاله لاله رفتیم زعفرانیه دور زدیم.همش فکرم پیش تو بود ولی میدونستم که در دستان مطمئن آنا هیچ اتفاقی برات نمی افته.برگشتنی برات جوراب و بادکنک خریدم.این اولین بادکنکته و به گمانم خوشت اومده ازش: