بالشهای جادویی
سلام پسرم, امروز حرکت جالبی زدی. آنا دو تا بالش آورد تا روشون بازی کنی. اولش چند بار روش غلت زدی و خودتو اینور اونور زدی بعد آتا پیشنهاد کرد که بالشارو رو هم بزاریم تا بتونی از اونا کمک بگیری و یواش یواش شروع کنی به وایسادن.تو هم خیلی از این کار خوشت اومده بود هی پشت سر هم میرفتی بالا و با باسن مبارک پرت میشدی پایین. تا اینکه یهویی یه لحظه روی دو تا پات بدون کمک ما وایسادی. اصلا پسر عجیبی شدی عزیزم از وقتی اومدیم تبریز همه "اولین"ها رو داری انجام میدی و ما رو حسابی شگفت زده کردی. این تبریز عجب جاییه!!!!!!!
ببین خودتو هلاک کردی از بس رفتی بالا و اومدی پایین.من فدای این هیکل خوشگلت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی