مانی شیرمرد کوچولو

تصمیم برای نوشتن

مانی عزیزم خیلی وقت بود که میخواستم خاطرات بزرگ شدن تو رو بنویسم تا در اینده بتونی مروری بر گذشته ات داشته باشی قسمت امروز بوده. الان 9 ماهه که تو عزیز مامان به دنیا اومدی .کمی دیر شده ولی من سعی میکنم از ماههای گذشته هم چیزهایی برات بزارم.الان دو روزه که من اومدم تبریز پیش آنا و آتا. آنا خیلی کمکم میکنه و منم میتونم فرصت کنم وبلاگتو راه بندازم
14 اسفند 1391